رقص زمین

ساخت وبلاگ
عشق نمیاید...عشق میجوشد...به شناخت محدود نمیشود که شناخت ها را در طلب متمرکز میکند..به خواستن و نیاز در زندان نمیشود که موضوع یافتن در خود است و بخشیدن به جان...فاصله را یارای جدایی و حجاب نیست که عشق خود رباینده ی حجاب مکان است و پر گردن فاصله ها،به زمان در بند نمیشود که خود معنا گر زمان است و در غیاب او تنها تکرار لحظه ایست در سکون،عشق همانا سفر است .پر گشودن پرنده ی جان به هوای رقص شعف در آسمان نگاه مطلوب .پر تا نگشایی..طلب تا نشوی،چگونه عشق از تو بجوشد.در بی من بودن و تهی گشتن از من های در تغییر است که خویشتن در زلال عشق و زلال عشق در هم امیخته گشتهرضا9/11 + نوشته شده توسط رضا در شنبه یازدهم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 9:28 | رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 123 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 10:24

صبح ..
رویا میچکد از شکفتن چشمان زیبای تو
در اشتیاق نگاه من.
وزن شعرهای من اهنگ نگاه توست
وقتی از تو مینویسم گم میشوم در کلمه ها و حروف
تاخود را میابم
درمیابم که نوازش گشته وجودم
در شهر اشوب گیسوان تو
صبح...
میبرد مرا
نگاه تو تا خلق رویا پای بیداری
خورشید از تو میگیرد نور
وام
روز با تو میشود آغاز
رضا9/12

+ نوشته شده توسط رضا در یکشنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 8:12 |

رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 111 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 10:24

مرگ ..یک پنجره است که ناگهان به دستهای تند بادی که وزیدن گرفته ،گشوده میشوند و پروانه ای بالهایش را گشوده و از پنجره به فراسوی نگاهها بال میگشاید ، پیله ای میماند که ناگزیرش در خاک پوسیدن است...بی خبر میاید و خبر ساز میشود ورود یکباره اش ...در هیاهوی آرزوها ، رفتن ها و آمدنها ،در تکاپوی روزمرگی های بی پایان ،در تلاش برای کاشتن نهالی در باغچه ی زمین ،در همین بیدار شدنهای صبح و عجولانه رفتن ها ..میاید و میبرد به آنجا که زمان گم میشود ...خاطره ای میماند.قاب عکسی که در چشم ها اشک و بر لبها ،شوری قطره ای لغزان را مینشاند.زندگی را باور میکنم که خلق خاطره هاست...داشته ها بر باد میروند از دست ،برگهای درخت مهربانی را تند باد پاییزی میبرد با خود در مسیر رودی که از صبح خورشید تا مهتاب شبهای انتظار جاریست...دربها کوبید با سر انگشتان جستجو...به هر خانه او را میجست و عاقبت خواندش به خویش که بیا و بگذار پیله ات ماند در خاک....اینجا بالهایت همه از نور است...رفت تا قدر امانتها را بدانیم همین اکنونی که مهربانی هست ...همدلی هست...دوستی هست و انسانهایی که بی توقع مهربانند رضا 9/13 + نوشته شده توسط رضا در یکشنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 21:8 | رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 95 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 10:24

از نقطه ای آغاز میشود ..چشم گشودن ما در روی زمین و در نقطه ای پایان میابد نگاه کردن ما در روی زمین..این فاصله هست.واقعیتی که هر روز میبینیم .این فاصله فرصتی است برای خلق جهان جاودان ما.ابزار و مصالح در اختیار ما قرار شده است.ابزاری همچون عقل و حواس و اندیشه و غریزه..مصالحی همچون انچه به بیرون از خود میدهیم مانند اندیشه و کلام و نگاه و عمل و.. قرار نیست فرصت سوزی کنیم با اتلاف وقت به توهم مالکیت ابزار و مصالح .ما صاحب و برای در اختیار قرارگرفتن در خدمت ابزار و مصالح خلق نشده ایم.انها در خدمت ما بصورت موقت قرار گرفته اند تا ما جهان جاوران خود را خلق کنیمرضا9/13 + نوشته شده توسط رضا در دوشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 12:32 | رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 120 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 10:24

آسمان،ابرها،آسمان محل استقرار خورشید و ستاره ها و مهتاب نیست ،آسمان جایی نیست که آسمان همانا مشاهده ی حقیقتی ست که به علت خالص بودن در چشم نمینشیند زیرا که چشم بازتابش نور را تصویر میکند،و آنچه خالص باشد ،نور از او عبور میکند .سایه ای ندارد ،بازتابشی ندارد.آسمان از حواس به معنا رسیدن است.از بیان به سکوت..عشق در چشم آغاز نمیشود ،که عشق در دل میجوشد و زیبایی را به نگاه عطا میکند،مهربانی را به کلام و نوازش را به دستان .عشق از درون میجوشد و در لبریز کردن جام وجود ،ادراک را از حواس و ظاهر به فهم و باطن میبرد.عشق همواره طلب است و حستجو و طلب در فهم نقصان بوجود اید و شناخت خود که آنچه در طلب آید،شمه ای در درون دارد که طلبش در حال پدیدار گردد.پس عشق را دو شرط است در ایجاد، که اولی فهم نقصان است در خود و دوم فهم کمالی در خود که به بهانه ای در بیرون در اشتیاق جوشیدن و بیان است.تا در مشاهده به ادراک برسد. عشق در جهت طلب است و کمال ،گام هایش گاه  از حواس و جنسیت آغاز ودر مسیر خالص گشتن به یگانگی و بیداری از خواب زندگی میرسد.این گامهای عشق در واقع همچون تمرینی است برای قوی نمودن بالهای پرواز تا راه دل را به گشودن اش بپیماید و فاتح خویشتن باشد .خویشتنی که در ذات است و در مشاهده گری ،شاهد تغییرات در رودهای اندیشه و ادراک .تا آگاهی را آگاه شود در بیان خویشتن .به خود که میرسد همه را در خود ، خود ر رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 116 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 10:24

سفر میکنم تا عمق جنگلی که در آن سکوت تا اوج تنهایی جاری ست،تا زیبایی دشت سبز و برکه ی آب و آسمان آبی ..تا انارهای خشکیده بر شاخه های به آغوش پاییز خزیده تا وسعت امواج، دریای گسترده آغوش، رو به آسمان خورشید و ماه و ستاره ..تا نقاشی اعجاز انگیز رویای کودکی، در بازی ابر و باد تا سفر .از پیچ و خم های جاده از رود از سکوت از دویدن های بی پایان از شب آسمان لبریز از ستاره از شعرهای مانده در خیال از سکون.ریشه های مرا به سفر بسته اند ،سوار بر مرکب خیال همواره از این تصویرهای نقش بسته در ذهن به دیارعاشقی میشتابم.آنجا حواس در رقص علفزارها و باد گم میشود و نوای تسبیح میشوی و در نیایش به رقص .خدا را میتوان به عبودیت ایستاد و در او، به سوی او از راز حیات خواند و موسیقی عشق را به شیدایی نشاند ..همه چیز زیبا بود....خاطره ی نگاه تو بر منظره ها جا مانده گویی و من نگاه تورا ...محو تماشایم میبرد خیال مرا و من از خواب تا خیال در راهم ،شاید خیالی هستم که در توهم بودن به تقلا و تلاش بیهوده ام .به عاشقی میرسم وقتی معشوق از چشمه ی جان من میجوشد و جان مرا چشمه ی حیات میشود.خدا را به خدایی عبودیت نمودن .جنگل به تسبیح و برکه ها به نیایش و آسمان در سجاده ی دریا به نماز است.خدا را میخوانم که در او عشق را عاشقانه به رقصم که او مرا از امکان به برکت هستی، هست داد ؛تا فرصت خلق عاشقانه ها را در ساز زمین داشته باشم.م رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 125 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 10:24

شاخه های جنگل احساس مرا ،رقص گیسوانت میبرد تا نوازش بهار و رویش جوانه ها .من از خواب ،پلی میسازم و گذر میکنم هر شب تا دریاچه ی مهتابی روییده در دستان مهربانت.عشق در وجودم چاری میشود و چشمه ی حیات مرا ،نگاه تو میجوشاند از اعماق پنهان بودن.آشکار میشود در پلک گشودنت هزاران راز خفته در سکوت ،هزاران رویای جا مانده در خواب ،هزاران شعر انتظار در دشت خیال..میروید بودن من در موسیقی نگاهت که ساز سکون مرا از تردید بود و نبود؛ به سرودن میرساند.لبان تو که لبان مرا به نیایش آشنا ساخت و سرودن نماز در سجاده ی نیاز.جنگل بودن مرا گویا...دشت خوابهای تو فراخواند تا به خورشید برسانم ،از گرمای قلب تو قطره ای نور را...چه عاشقانه میشود چشم بستن و به تو نگریستن که از لایه های زمان میایی و میبری مرا به آنجا که محال ،رنگ میبازد و خواستن همه عاشقی ست رضا9/18 + نوشته شده توسط رضا در شنبه هجدهم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 21:25 | رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 111 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 10:24

تنهایی..تنهایی..شکننده نیست ،اتسان تنهاست و این حقیقتی است که در ان شکی نیست .تنها متولد میشود جهان اش را خلق میکند و تنها جسم را به مقصد جاودانگی ترک میکند .انسان منحصر بفرد است و در این منحصر بفرد بودن اش ناگزیر از تنهایی .او باورها و اگاهی و هوشیاری خاص خود را دارد و بر اساس انها ،عالم خود را معلوم میسازد این تنهایی شکننده نیست بلکه فرصتی برای شکفتن در خود است .میتوان باورهای دیگران را زندگی کرد و تنها نبود ..میتوان مقلدی بود که از حیات ،فقط تحرک فیزیکی را امانت برداشت و بی اندیشه ای فقط تکرار عادات باشیم.و تنها نبود .میتوان فرصت خلق خلاقاته ی دنیای خاص خود را از دست داد و زندگی را به هدر دار و تنها نبود.میتوان همرنگ جماعت شد و در این همرنگی ،پرسشها و باورهای خود را فراموش کرد و تنها نبود ..اگر چه در صورت چنین عنلی باز تنها ،بیمار میشویم و تنها میمیریم .یادگار ما از فرصت خلق باورها تنها متحرکی میماند که در اسارت تکرارها بود و نبودش یکسان بود.تنهایی ازار دهنده نیست ،فرصتی است برای شکوفا گشتن بذر منحصر بفرد وجود تا درخت بودن ما روییده و سایه اش ،محلی امن برای رهگذران و میوه اش انعانی برای نیازمندان و هوای تازه اش ..هدیه ای برای عالم باشد.رضا9/19 + نوشته شده توسط رضا در یکشنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 9:51 | رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 116 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 10:24

معانی در خلوت و سکوت اندیشه ام تولد میابد و کلمه ها همچون برگهای رقصان پاییزی ،از شاخه ها اندیشه جدا و بر صفحه ی سپید ،نقش تامل را رقم میزند.نمیخواهم مقدمه چینی کنم ،با یک تجربه آغاز میکنم ،تجربه ای که شما انجام داده و نتیجه ی آن را اندیشه میکنید.هر صبح که از خواب برمیخیزید یک کار احمقانه بکنید مثلا بالش را ببوسید ،رو به ایینه شکلک دربیارید یا هر کاری که به ذهنتان میرسد و هر روز تا یک ماه این کار را انجام بدهید ،بعد از آن در میابید اون کار احمقانه را اگر انجام ندهید احساس تهی بودن میکنید ،انگار مرتکب خطایی جبران ناپذیر شده اید و این یعنی عادت کرده اید به قواره و شکل و شمایلی که در ذهن خود خلق و با عمل به آن ،جهانتان را به آن اندازه درآورده و آنرا معیارتان ساخته اید.این آزمایش نشان میدهد که اکثر انسانها فقط بواسطه ی تکرار و عادت و بدون اندیشه و تعقل ،رفتارهایی را انجام داده و بعد از مدتی آن رفتار برای آنها همه ی زندگی میشود .در حالیکه واقعا بیشتر این عادات و تمام این عادات بدون اندیشه فقط یک دروغ ذهنی است و ما خود را فریب داده و بر اساس آن فریب ،احساس رضایت یا عدم رضایت میکنیم.گاهی باید در خلوت خود نشسته و بیاندشیم به خود به رفتارها به باورها،به همه ی آنچه که توهم حقیقت داده ایم و اینجاست که انسان معنا پیدا میکند .انسانی که خالق اندیشه است و اندیشه های خود را میاندشید . انسان نه ان رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 147 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 10:24

درختان روییده در پیچ و خم جاده ای که میرساند مرا به آغوش کوهستان و ترانه ی پرندگان و طراوت دلنشین حیات.شاخه های تهی و برگهای سوزنی شکل کاجهای سر سبز در تبادل موسیقی نور، با خورشید درخشان در نیایشهای عاشقانه ،زیبایی را در نگاه جان رقم میزدند.انگار فرشته ای از عالم خیال ایستاده رو به هماغوشی آفتاب و جنگل و کوه و در هماهنگی ساز شاخه ها و بستر کوه و نوازش نور ،در حال نواختن زیباترین تسبیح  عاشقانه است.تسبیحی سرشار از رقص نیاز و ناز ،از شور ساز و نوای آواز ..عاشقی در خواب شاخه ها ،رویای شکفتن جوانه ها را حاری ساخته است گویی سکوت ، برهنگی و تهی گشتن شاخه ها ،اولین گام برای رفتن به عمق اندیشه ی خواب زمستانی ست که زمستان فرصتی برای سفر به اعماق ریشه هاست ..تا در بهار شکوفا گردد شاخه ها و از درون هر رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : رنجمراقبهشادی, نویسنده : jonunemehr بازدید : 129 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1396 ساعت: 8:22

پرنده ها که به نیایش ترانه خوان میشوند و برگها در موسیقی باد به تسبیح از ساقه ها رها .عشق را میتوان فهمید .میتوان عشق را در نت های ساز رود میتوان شنید که در جوشش چشمه ها در بلندی آگاهی کوه از اعماق جوشیده و در مسیر مهربانی ،به تمنای دریا به انگیزه ی عطش درختان و انتظار مزارع و دشتها  در شتاب و گذرند  .همه ی هستی ،مظاهر ظهور خدایند ،در آگاهی خدا که عاشقانه به جستجوی حقیقت باشیم همواره در طلب و مطلوب را در کلیت هستی و در تک تک ذرات به تماشایی ام .وقتی عاشق شخصی میشویم ،کوجه ها و فرم نگاه و لباسها و خانه ی او مقدس و تکرار نام او آرام بخش و دلیل شعف و اشتیاق است.وقتی به مسجد و کلیسا و معابد میرویم، پاکیزه میرویم زیرا مکانهای مقدسی است .مقدس چون در آن به پرستش و بردن نام خدا مشغولیم و در آن مکان رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 142 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1396 ساعت: 8:22

عشق در کلمه به محدودیت و حبس نیست...عشق بی نیاز از بیان و اواست...عشق در هم تنیدگی اگاهی و هوشیاری است در ارتعاش شعف و شوق و لطافت...بی کلام تا اعماق راز را سفر کردن.عشق سفر کردن است ...حرکتی ته در ابعاد جغرافیایی که حرکت در نرمی و لطافت و معنا.....انجا که سکوت زیباترین بیان و یک بوسه....مستی شراب جان است و یک نگاه ..دروازه ای به قلب زندگی
رضا9/7

+ نوشته شده توسط رضا در سه شنبه هفتم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 8:45 |

رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 127 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 23:49

خداوند در شناخت محدود نمیشود ..پس به شناخت در ادراک و فهم او نباشید...همه در او و او محیط بر همه و هیچ..پس به شناخت درنیاید که ورای اندیشه و خیال و فهم است انکه در او و به او و از او در حیاتیم.. جهنم و بهشت را نمیدهد که بهشت و حهنم تنها محصول تمام انچیزهایی است که ما به افرینش میدهیم..کلام...عمل..رفتار...اندیشه...
رضا9/7

+ نوشته شده توسط رضا در سه شنبه هفتم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 12:22 |

رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 129 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 23:49

زندگی فرصتی برای خلق ..جهان جاودان...همنشین همیشگی..نقاشی نقش دلخواه...طراحی و ساخت عالم منحصر بفرد هر شخصی است..تمامی ابزار به ما عطیه داده شده است تا با استفاده از آن امانات جهان جاودان خود را خلق کنیم...حواس...عقل...اندیشه..ذهن...ادراک...دل...و غریزه که محافظ حیات این ابزار در روی زمین و عالم مادی است..این فرصت تکرار ناپذیر است.انچه به جهان و دیگران میدهیم سازنده دنیا و عالم ما در اکنون زیستن بر روی زمین و اخرتی است که بهشت و جهنم را شکل میبخشدرضا9/7 + نوشته شده توسط رضا در سه شنبه هفتم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 12:31 | رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 128 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 23:49

شب راهی ست به عالم راز...راز به معنای پنهان بودن نیست...که راز آن معنایی ست که در ظرف کلمه به بند نگردیده و محبوس نگردد..انجا که راز آغاز میشود..بیان از کلام به شعف میرسد....در شب تار گیسوانت...نوازش گشتم به نماز و وضویم در چشمه ی زلال چشمانت رسید به سجاده ی لبانم بر سجده گاه شراب لبان تو...سکوت...تسبیح...عروج ..
رضا9/7

+ نوشته شده توسط رضا در سه شنبه هفتم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 19:7 |

رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 23:49

غروب های سرد پاییزی در افق های دور، انگار خیال، از خاطره های بهار شقایق وحشی، قلم مویی ساخته و بوم گنبد نیلی آسمان را به رنگ سرخ، گلبرگهای عاشق نقاشی میکند.پرنده ای میشوم که از حصار زندان "من" رها میشود و موسیقی پرواز اش تسبیح و سرودن ،نامی است که حروف اش در رقصی زیبا ،کلمه هایی را خالق اند که از آن رودهای نور جاری میشود و شب گیسوان ،رخسار مهتاب را بر سجاده ی سینه من جاری میسازد .ماه از عمق اندیشه های من طلوع میکند ،رخسارم پنهان میشود و پنهانم به هویدایی در نواختن تارهای ساز ذکری که از قبله ی جهت دهنده ی نیازها ،آواز را موسیقی میسازد.دلم سفر را مسافر است در قطره های نور مهتاب که میچکد از برگهای خشک پاییزی و میبرد خیال را در رقص رنگها ...جاده نمایان میشود ...سوار بر پرنده ی اندیشه به اعماق د رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 113 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 23:49

عشق یعنی..موسیقی نت های آسمان را بر شاخه های تهی از برگ... نواختن، آسمان و جنگل که ترانه میخوانند ،باران که میبارد ،دل من میپوشد لباسی از جنس عطر خاطره ها ،میرود تا دریاچه ای روییده در عمق جنگل خیس و در آن غوغای شاخه های بارانی و علفزارهای رقصنده به باد ،مینشیند پای لبخند که لبان را میبرد تا مستی یک بوسه از حنس سکوت...به سکوت که میرسد دل...عشق میرود تا راز ،کوک ساختن سازهای ادراک به گذر کردن از تفاوت ها و دل دادن های بی شرط...عشق یعنی..باران گشتن و باریدن بر پنجره ای که غبار تکرار برده اش تا کسالت عادت ..عشق یعنی ..در معنی نگنجد آنچه معنا سازد ..من را ..تو را..بین ما هر چه هست رضا9/9 + نوشته شده توسط رضا در چهارشنبه هشتم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 21:53 | رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 116 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 23:49

چشمان تو...تولد پروانه ی احساس من است..باران گیسوانت که میبارد بر دشت سینه....سینه ام قبله گاه نماز و راز من است...بگشا لب به لبخند و سکوت را بگذار.....بوسه ی لبان تو آغاز ..پرواز من است...
رضا9/9

+ نوشته شده توسط رضا در پنجشنبه نهم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 8:45 |

رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 122 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 23:49

الهی دریای عبودیت را در رقص زیستن من جاری ساختی ..تا قایق بودنم را سوار بر امواج اشتیاق پارو بزنم تا جستجویی همیشگی...من در تو و تو گرفته مرا در اغوش سخت...تو را به بیان میشوم و تو در سکوت من ..پنهان..تو را به علم و شناخت میجویم و تو در جهل و به شناخت محدود نگشتن ..حاری...تو را به عشق میخوانم که عشق جستجوی کمال است و تو بی جستجو در من خود خویشتنی و تمام تقلای من در بیان تو که به بیان و به ظهور رساندنت ..مشاهده گر باشم و به مشاهده ات در حدود ادراک و توانایی خود به اشتیاق و شعف.از طرفی تار گیسوی تو برده قرارم و از سوی دگر در تو و از توو به تو در بیقراری و جویندگی. رضا9/9 + نوشته شده توسط رضا در پنجشنبه نهم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 10:22 | رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 124 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 23:49

دلتنگیهایم همه عطر نفسهای تو را گرفته در آغوش و ساز قلبم ..نگاه تو را موسیقی ضربانی ساخته از جنس عشق...دلتنگیهایم را که در آغوش میگیرم و چشم که میبندم...نرمی اندام زیبای تو پیوندم میدهد به باران...به رود...به شکفتن یک گل در خواب آسمان...به موسیقی پرنده ای نشسته بر شاخه ها...به تو ..به تو...که هر منظره ای را راز و هر رازی را ...مینشانی پای اشتیاق رسیدن...دستانم در گیسوانت حلقه های راز را میگشاید به نوازش و بوسه
رضا9/9

+ نوشته شده توسط رضا در پنجشنبه نهم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 10:56 |

رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 23:49